گفتگو با محمد رسول اف درباره‌ی هنر و کنشگری، تبعید و نیروی توقف‌ناپذیر جنبش اعتراضی ایران

Teilen

.آزادانه به سرزمینم بازگردم – این یعنی آزادی

محمد رسول‌اف یکی از مهم‌ترین فیلمسازان معاصر ایران است. آثار او سرکوب نظام‌مند و خشونت رژیم را به چالش می‌کشند و نه‌تنها تحسین جهانی را برایش به ارمغان آورده‌اند، بلکه باعث تعقیب و چندین بار محکومیت او در وطنش شده‌اند. پس از فراری پرخطر از ایران، اکنون در هامبورگ زندگی می‌کند. فیلم او، دانه‌ی انجیر معابد، نامزد جایزه اسکار در بخش بهترین فیلم بین‌المللی شده است. شاعر و نویسنده، شیما کیمیا، با او درباره‌ی هنر و کنشگری، تبعید و نیروی توقف‌ناپذیر جنبش اعتراضی ایران گفتگو می‌کند. شاعر و نویسنده، شیما کیمیا، امروزه به عنوان کارشناس آموزش در لوبک فعالیت می‌کند. او در عرصه‌ی فرهنگی فعال است و همچنان برای حقوق بشر در ایران تلاش می‌کند. در سال ۲۰۱۲ به دلیل مسائل سیاسی از وطن خود گریخت.

آقای رسول‌ اف، به‌عنوان یک ایرانی در تبعید که به دلیل مسائل سیاسی ناچار به ترک وطن شده و در آلمان زندگی تازه‌ای ساخته‌ام، آثار شما مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار داده‌اند. بی‌شمار انسان‌هایی که از رژیم ملاها گریخته‌اند، احتمالاً همین احساس را دارند. علاوه بر این، به‌عنوان یک آلمانی، افتخار می‌کنم که مؤسسه‌ی موین فیلم‌فوردرونگ هامبورگ شلسویگ-هولشتاین از فیلم اخیر شما، دانه‌ی انجیر معابد، حمایت کرده است.

شما با این فیلم جنبش  زن، زندگی، آزادی  را بیش از پیش تقویت کردید و به جهان نشان دادید که این مبارزه هنوز به پایان نرسیده است. نزدیک یک سال پیش ناچار به ترک وطن شدید و فیلمتان نامزد جایزه‌ی اسکار شده است. با این حجم از اتفاقات حالتان چه طور است ؟ چه حسی دارید ؟

محمد رسول اف : خیلی احوال متناقضی است. راستش را بخواهید، فکر می‌کردم این پروژه هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. حالا که فیلم با تمام کاستی‌ها و محدودیت‌هایش به پایان رسیده، خوشحالم که بالاخره وجود دارد. اما در کنار این خوشحالی، دلتنگی هم هست—دوری از سرزمینی که از دریچه‌ی آن جهان را شناختم، از فرهنگی که پنجره‌ای برای درک دنیا به رویم گشود. دلتنگی برای همکارانم، دوستانم، برای گلدان‌های خانه و برای هزاران چیز دیگر.

همانطور که اشاره کردید نزدیک به یک سال است که ایران را ترک کرده ام. در این مدت اتفاق های زیادی افتاده است.  امروز امید من  برای سرعت گرفتن تغییرات در ایران خیلی بیشتر  از سال گذشته است .

بنابراین می‌شود  گفت مثل همه اوقات در زندگی که چیزهای خوب و چیزهای  ناامیدکننده توأمان وجود دارند. اکنون هم همین‌گونه است. بسیار امیدوارم به‌زودی شاهد تحولات بزرگی در ایران باشیم، به‌گونه‌ای که تمام ایرانی‌هایی که ناچار به ترک کشور شده‌اند، بتوانند آزادانه به وطنشان رفت‌وآمد کنند.

Shima Kimia im Gespräch mit Mohammad Rasoulof. Foto: Kristof Warda

شما از سال ۲۰۱۲ به طور منظم به آلمان رفت و آمد داشتید. آیا می‌توان گفت که شما تازه در حال تجربه کردن  شوک فرهنگی هستید؟

حتی می‌توان گفت هنوز هم نه— یک سالی از خروجم گذشته، نزدیک به ده ماه این مدت را در سفر‌های کاری بودم. هنوز هم اگر از من بپرسند که «نظرت درباره‌ی تبعید چیست؟»، می‌گویم که همچنان در دوران جنینیِ این تجربه هستم، هنوز در این فضا به دنیا نیامده‌ام. چون در تمام این مدت فقط در حال سفر بوده‌ام. بنابراین، فکر می‌کنم هنوز زود است که بفهمم دقیقاً چه اتفاقی افتاده.

بازتاب آثار خود را در کشورها و فرهنگ های  مختلف چطور تجربه می‌کنید؟

دیدن فیلم با مخاطب در فرهنگ‌های مختلف بسیار الهام بخش و آموزنده است.

دانه‌ انجیر معابد را از کره‌ی جنوبی تا آمریکا‌ی شمالی با تماشاگرانی از فرهنگ‌های متفاوت دیده‌ام. نتیجه‌ای این تجربه این است که بیش از پیش مطمئن شدم رنج‌های انسانی، حتی اگر از یک جغرافیای خاص سرچشمه بگیرند، می‌توانند احساسات به هم پیوسته‌ی انسانی بوجود آورند. به نظرم، مهم‌ترین کاری که سینما می‌تواند انجام دهد ایجاد چنین تجربه‌ی مشترکی میان فرهنگ‌های مختلف است.

شما در رشته‌ی جامعه‌شناسی تحصیل کرده‌اید. چطور به دنیای سینما راه پیدا کردید؟

من از کودکی در صحنه‌ تئاتر بودم. در نوجوانی به سینما تمایل زیادی پیداکردم. سیزده ساله بودم که با دوربین هشت میلیمتری که متعلق به پدرم بود فیلمبرداری روی فیلم را تجربه کردم. چه حس عجیبی بود وقتی بیش از چند ماه منتظر بودم تا ریورسال‌های ظهور شده از طریق پست به دستم برسد. آن روز‌ها فرایند دیدن  تصاویر ثبت شده مثل امروز آنی نبود. زمان جنگ بود و یادم هست گفته‌ می‌شد مواد لازم برای شست و شوی فیلم‌های هشت میلیمتری در دسترس لابراتوارهای ایران نیست و  کاست‌های هشت میلیمتری برای ظهور به خارج از کشور ارسال می‌شد. کمی بعد دوربین‌های ویدیوی خانگی به شکل‌گسترده‌ای در دسترس قرار گرفت و به این ترتیب موفق شدم چند فیلم کوتاه بسازم. مدت کوتاهی در کلاس‌های فیلمسازی انجمن سینمای جوان شیراز شرکت کردم. اما چیزی نبود که می‌خواستم. برای ادامه تحصیل به سراغ رشته‌ی سینما رفتم. آن‌جا هم خیلی زود به این نتیجه رسیدم با وجود جدیتم برای فیلم‌سازی ، نیاز بیشتری به آشنایی با علوم انسانی دارم. به این ترتیب به سراغ جامعه شناسی رفتم. از طرفی من هرگز به ساختن فیلم‌های بزرگ و مخاطب محور فکر نمی‌کردم. هنوز هم سینما برای من فرآیند یادگیری و کشف است، جایی که می‌توانم حین ساخت فیلم‌هایم، به درک جدیدی از بسیاری چیز‌ها ‌ برسم. به نظرم آن‌چه که در کنار مهارت‌های فنی و هنری سینما ضروری‌ است، داشتن یک نگاه پرسشگر و کنجکاو نسبت به دنیاست. برای من، این پرسش‌ها و کنجکاوی‌ها هستند که نیرویی برای آفرینش هنری بوجود می‌آوردند. فیلم‌هایم معمولا بازتاب پرسش‌هایی هستند که برای خودم مطرح می‌شوند.

اینکه بگویید من چشمانم را می‌بندم، نمی‌خواهم سیاسی باشم، یعنی از نیروی خود به عنوان یک شهروند به نفع قدرت چشم پوشی کرده‌اید.

 شما خودتان را بیشتر یک هنرمند می‌دانید یا یک کنشگر اجتماعی؟ 

در یک وضعیت استبدادی، به دشواری می‌توان  از درآمیختگی این دو نقش جلوگیری کرد. وقتی در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که زیر فشار قدرت تمامیت خواه است، همه‌چیز سیاسی است. حتی اگر نخواهید.

قدرت تمامیت‌خواه، همه‌ی حوزه‌ها را در کنترل خود و حامیانش نگه می‌دارد. سانسور به شکل وسیع و عمیقی اعمال می‌شود.  اظهار نظر در هر مساله میتواند به وضوح  امری سیاسی محسوب شود. بگذارید یک مثال ساده بزنم. فرض کنید بخواهید فیلمی درباره‌ی آلودگی هوا در تهران بسازید. اگر بخواهید ریشه‌های آلودگی را بررسی کنید، در جریان تحقیق به قوانین ناکارآمد، سوء‌مدیریت در تولید خودرو ، کیفیت پایین سوخت مصرفی و ارتباط این موارد با سیاست‌ خارجی حکومت می‌رسید. اگر بخواهید ببینید چرا صنعت خودروسازی ایران با وجود کیفیت بسیار بد و غیر ایمن همچنان به تولید ادامه می‌دهد ، باز هم به فسادگسترده  و سیستماتیک در لایه‌های مختلف حکومت می‌رسید. بنابراین، اگر بخواهید هنرمندی باشید  که پرسش‌های جدی در مسایل اجتماعی را دنبال کنید همواره در موقعیت تقابل با قدرت تمامیت‌خواه هستید. حتی بی‌تفاوتی و سکوت  یک تصمیم سیاسی است. اینکه بگویید من چشمانم را می‌بندم، نمی‌خواهم سیاسی باشم، یعنی از نیروی خود به عنوان یک شهروند به نفع قدرت چشم پوشی کرده‌اید.

شما در ایران چندین بار بازداشت شدید، مدتی اجازه‌ی خروج از کشور نداشتید و نتوانستید، برای مثال، خرس طلایی برلیناله ۰۲۰۲ را برای فیلم شیطان وجود ندارد شخصاً دریافت کنید. در یکی از مصاحبه‌هایتان گفته بودید که آزادی، بزرگ‌ترین انگیزه‌ی شماست. آزادی برای شما چه معنایی دارد؟

برای من آزادی یک مفهوم جمعی است! شاید به نظر برسد من امروز اینجا آزادم اما آزادی من هنوز محقق نشده است. آیا من آزادم تا به کشورم بازگردم و داستانی را بدون سانسور و سرکوب مقابل دوربین ببرم؟ و البته ماجرا  خیلی فراتر از سینماست. مردم ایران زیر فساد سیستماتیک ، فقر سازماندهی شده و سرکوب دایمی دست و پا می‌زنند!

الان حداقل می‌توانید آزادانه کار کنید؟

نه! حالا دایره‌ی محدودیت‌ها تغییر کرده است. قبلاً در یک محدوده‌ی کوچک و تحت فشار شدید فعالیت می‌کردم و نمی‌توانستم از آن خارج شوم. حالا برعکس شده—بیرون هستم، اما نمی‌توانم به داخل برگردم. جای محدودیت عوض شده.  من دوست دارم در کشور خودم فیلم بسازم، به زبان فارسی کار کنم. دوست دارم داستان‌هایم بازتابی از فرهنگی که در آن رشد کرده‌ام باشد. بنابراین، این محدودیت همچنان همراه من است. شاید امروز نسبت به قبل با موانع کمتری روبه‌رو باشم، اما هنوز هم با محدودیت‌های بزرگی دست‌وپنجه نرم می‌کنم.   با این همه از خودم می‌پرسم چگونه می‌توانم داستان‌هایی را روایت  کنم که هم با فرهنگ  ایرانی در ارتباط باشد و هم پیوند  دیاسپورای ایرانی با فرهنگ اروپایی را  بازتاب دهد.

یعنی می‌توانید تصور کنید که به موضوع زندگی ایرانیانی که در تبعید هستند هم بپردازید؟ آن‌هایی که به اینجا آمده‌اند و تلاش می‌کنند زندگی جدیدی برای خود بسازند؟ 

بله، گمان میکنم این موضوع بخشی از ایده‌های اولیه‌ی  هر هنرمند تبعیدی است. ایرانی‌هایی که در چند دهه‌ی اخیر مجبور به ترک ایران شده‌اند، هرکدام داستان‌های منحصر‌به‌فرد و واقعی خودشان را دارند.

امروز، وقتی درباره‌ی ایران حرف می‌زنیم، لزوماً خودمان را در چارچوب مرزهای جغرافیایی نمی‌بینیم .این چیزی است که  آن را  ایران فرهنگی مینامم. پدیده‌ای  که هسته‌ی اصلی آن جغرافیای ایران است اما کیفیتی فراتر از مرزها دارد…

همیشه هنرمندان را با این تهدید ترسانده‌اند که اگر کشورشان را ترک کنند، می‌میرند، دیگر نمی‌توانند کار کنند…

به هر حال باید پذیرفت که دورماندن از جغرافیا، جامعه‌ و فرهنگی که به آن تعلق داریم تاثیرات خودش را بر ما و اثر هنری می‌گذارد. با این حال هنوز نمی‌دانیم این اثر دقیقا چه کیفیتی دارد؟  چهل سال پیش، وقتی نسلی از هنرمندان ایرانی مجبور به تبعید شدند، صدایی که از حقوق آن‌ها سخن بگوید شنیده نمی‌شد. هیچ‌کس نگفت که چه بر سر بسیاری از خواننده‌هایی آمد که مجبور شدند از ایران بگریزند. هیچ‌کس نپرسید آن‌هایی که در ایران ماندند و دیگر اجازه‌ی خواندن نداشتند، چرا از حقوق خود محروم‌اند؟ اما امروز در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که دختران نوجوان در خانه‌هایشان می‌خوانند و ویدیوهای خود را به سرعت منتشر می‌کنند. پرستو احمدی به همراه همکارانش آگاهانه و شجاعانه  در یک کاروانسرای  تاریخی وسط بیابان کنسرت مجازی که شکلی از اعتراض به سانسور است را اجرا می‌کند!

 به همین نسبت جهان شبکه‌ای، مفهوم جغرافیا و مرز را دگرگون کرده است. امروز، وقتی درباره‌ی ایران حرف می‌زنیم، لزوماً خودمان را در چارچوب مرزهای جغرافیایی نمی‌بینیم .این چیزی است که  آن را  ایران فرهنگی مینامم. پدیده‌ای  که هسته‌ی اصلی آن جغرافیای ایران است اما کیفیتی فراتر از مرزها دارد. وضعیتی که ایرانی‌ها را از طریق ابزار نوین از هر جای دنیا به ایران جغرافیایی پیوند می‌دهد. طی این سال‌ها سطح تازه‌ای از تبادل فرهنگی شکل گرفته است که نگاه ما به ایران و هویت ایرانی را با پرسش‌هایی عمیق‌تر  روبرو کرده است.

 در فیلم‌هایتان بخصوص  دانه درخت انجیر معابد  زنانی قوی را به تصویر می‌کشید که در سیستمی عمیقاً زن‌ستیز رنج می‌برند. برای من، یکی از  صحنه‌های ماندگار جایی بود که زنی را از موهایش روی زمین می‌کشند. در نهایت، یک مرد کشته  و زیر آوار مدفون می‌شود. پشت این تصاویر چه پیامی نهفته است؟

دانه انجیر معابد داستانی است که بنیان آن از میان تجربه‌های شخصی من در زندان بیرون آمده است. در آغاز به نظر می‌رسد این یک درام خانوادگی است، اما  داستان این خانواده در پیوند با تحولات اجتماعی قرار میگیرد و  به موضوع تقابل سنت و تجدد  در تاریخ معاصر ایران ربط پیدا میکند.  صحنه‌ای که به آن اشاره می کنید معادل تصویر چیزی است که در ویدیوهای مستند استفاده شده در فیلم میبینیم. زنان را از موهایشان می‌کشند و به داخل ون‌های پلیس امنیت اخلاقی می‌برند! برای من، این تصویر قرینه‌ی همان خشونت است، اما در بستری تاریخی. 

واقعیت این است که مردسالاری در ایران محدود به دوران جمهوری اسلامی نیست. این یک پدیده‌ی فرهنگی از قلب جامعه‌ی مرد سالار است. یک جنگ تاریخی که در دوران معاصر به عنوان بخشی از جدال سنت و مدرنیته می‌شناسیمش.

فصل پایانی فیلم به این واقعیت اشاره دارد: با وجود تمام خشونت و سرکوبی که تا امروز علیه زنان وجود داشته، آن‌ها همواره در مسیر تاریخ حضوری الهام بخش داشته‌اند. اما امروز آن‌ها جلودار و پیشگام تغییرات در ایران هستند.

هیچ تحول بزرگی در ایران ممکن نیست، مگر آنکه زنان در آن نقش محوری داشته باشند.

از زمان شکل‌گیری جنبش زن، زندگی، آزادی پس از قتل ژینا مهسا امینی، مبارزه برای حقوق زنان در ایران به یک واقعیت انکارناپذیر تبدیل شد. به گفته حمید خسروی از دانشگاه زوریخ در یادداشتی در نشریه زورشر سایتونگ نوشت که بسیاری از مردان نیز اکنون دریافته‌اند که آزادی آنها تنها از طریق آزادی زنان امکان‌پذیر است.نظر شما در این باره چیست؟

جنبش زنان در ایران تاریخی طولانی دارد و می‌توان آن را تا طاهره قره‌العین دنبال کرد.

شاعره و دانشمند دینی ایرانی، فاطمه برغانی، که در نیمه‌ی نخست قرن نوزدهم زندگی می‌کرد. او از پیشگامان مبارزه برای حقوق زنان در ایران به‌شمار می‌رود.

میشود حدس زد همان‌قدر که نظام مردسالار در ایران ریشه‌ای تاریخی دارد، مبارزه‌ی زنان برای رهایی از سایه‌ی سلطه‌ی تمامیت‌خواه مردانه وجود داشته است. امروز اما مهم‌ترین ویژگی این جنبش فراگیری آن است. همین لحظه که ما به هم سخن میگوییم، زنان در بند زندان‌های ایران هر سه‌شنبه علیه اعدام اعتراض می‌کنند—این نشان می‌دهد جنبش زنان در ایران، جنبشی آزادی‌بخش بر پایه‌ی حقوق بشر است که مسیر خود را بر اساس ایجاد تغییرات بنیادی در همه‌ی ساختارهای فرسوده و ناکارآمد قدرت متمرکز کرده است. گرروهی از مردان نیز خود را بخشی از  جنبش زنان و این مبارزه می‌دانند. به همین دلیل، معتقدم که این جنبش چنان وسیع، متکثر و متنوع است که می‌توان آینده‌ی ایران را بدون تردید به آن گره زد. هیچ تحول بزرگی در ایران ممکن نیست، مگر آنکه زنان در آن نقش محوری داشته باشند.

چه چیزی نسل امروز را از نسل‌های قبل متمایز می‌کند؟ چرا به نظر می‌رسد که این نسل بسیار جسورتر است؟

این موضوع به شبکه‌ای شدن جهان امروز مرتبط است . شاید می‌دانید در ایران نسلی وجود دارد که با زبان کره‌ای آشناست.  تعداد زیاد موسیقی‌های کره‌ای، انیمیشن‌ها، بازی‌ها، از طریق بازارهای زیرزمینی و غیررسمی به دست نسل جدید میرسد. یک ارتباط فرهنگی که اگرچه از سوی قدرت سیاسی رسمیت ندارد اما از طریق اینترنت برقرار شده است.

امروز انتظارات نسل جوان از زندگی بسیار متفاوت از نسل‌های پیشین است.  ابزاری که امروز  موجودیت آن بدیهی و روزمره است، سی سال پیش قابل تصور نبود. روزگاری قدرت سیاسی در ایران داشتن دستگاه فکس را منوط به مجوز نهادهای امنیتی کرده بود و امروز بسیاری از افراد به شکل روزمره قادرند در هر لحظه که بخواهند تصاویر ویدیویی را به هر جای جهان منتقل کنند. راه ارتباطی نسل گذشته با جهان بیرون کاملاً متفاوت بود. در داستان دانه‌ی انجیر معابد به این تفاوت اشاره کردم. راه ارتباطی مادر خانواده با جهان تنها از طریق تلویزیون دولتی ایران است؛ جایی که واقعیت‌ها برای کنترل افکار عمومی دستکاری می‌شوند. اما نسل جدید برای تلویزیون هیچ اعتباری قائل نیست، آن را به رسمیت نمی‌شناسد. شبکه‌های اجتماعی برای گروه بزرگی از جوان‌ها در ایران امروز، به ابزاری برای جستجوی حقیقت تبدیل شده ‌است. آن‌ها از این طریق می‌توانند کنجکاوی‌هایشان را  برای درک حقیقت دنبال کنند.راهی که در گذشته وجود نداشت.

اینها برای رژیم چه مفهومی می تواند داشته باشد ؟

شبکه‌ای شدن جهان همه‌چیز را تغییر داده است. جمهوری اسلامی قدرت را به این تحول باخته و  اجرای ایده‌ی استبداد به شکلی که در دهه‌ی شصت خورشیدی آن را دنبال می‌کرد، دیگر ممکن نیست.آن زمان، جمهوری اسلامی جنایات بزرگی مرتکب می‌شد و آن فجایع برای مدتهای طولانی  از چشم جهان پنهان می‌ماند اما امروز، اغلب جنایت‌های رژیم با تلاش عده‌ای به سرعت بازتاب پیدا می‌کند. منظور من این نیست که ما می‌توانیم جلوی سرکوب و جنایت‌های آن‌ها را بگیریم، اما حالا می‌دانند چشم‌های بسیاری ناظر به اعمالشان است و بیشتر از همیشه  تحت نظارت و قضاوت جهانی قرار دارند.

دوربین هم در این میان نقش مهمی ایفا می‌کند…

ابزار می‌تواند به اشکال گوناگونی به کار گرفته شود. طی سال‌ها هربار که نیروهای امنیتی به خانه‌ی من ریختند، در میان یک گروه شانزده، هفده نفره، یکی بود که دوربینی به دست داشت و از همه چیز فیلم می‌گرفت. بار آخر حرکات فیلمبردار گروه امنیتی که برای دستگیری من آمده بودند توجه‌ام را جلب کرد. من کاملاً محو آن موقعیت و دوربینی شده بودم که در دست او بود. آن لحظه داشتم به این فکر می‌کردم  آنچه در دست آن فرد است،  ابزار کار من است! اما چه کارکرد متفاوتی! هشت ماه بعد که از زندان بیرون آمدم، ویدیوهای زیادی دیدم که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد. در بسیاری از این ویدیوها دو گروه مخالف، دوربین‌ها را به سمت هم گرفته بودند.یک‌سو وابستگان حکومت و سوی دیگر معترضین بودند که در بحرانی‌ترین شرایط هم میکوشیدند دوربین‌‌ها را روشن نگه دارند. تلاش آن‌ها  اهمیت دنیای شبکه‌ای را نشان می‌دهد، جایی که دوربین نه‌تنها ثبت‌کننده، بلکه شاهدی برای قضاوت آنچه روی میدهد است. از حضور فیلمبرداری که یورش نیروهای امنیتی  به خانه‌ام را مستند می‌کرد ، تا ویدیوهایی که معترضان در غیاب خبرنگاران ضبط کرده بودند جرقه‌ای شد  تا در دانه‌ی انجیر معابد دوربین‌های دیگری غیر از دوربینی که داستان مرا روایت میکرد وجود داشته باشد.

در فیلم دانه درخت انجیر معابد، شما از ویدیوهای واقعی ضبط‌شده با موبایل استفاده کرده‌اید. تصاویری از سرکوب که صدها هزار بار در شبکه‌های اجتماعی دیده شده‌اند. حاکمان می‌دانند که زیر نظر هستند، اما با این حال، چرا همچنان با چنین خشونت وحشیانه‌ای علیه زنان برخورد می‌کنند و باوجود اعتراضات گسترده، هیچ انعطافی نشان نمی‌دهند؟

 همواره این پرسش مطرح است که چرا حاکمان درک درستی از اتفاقاتی که اطرافشان  رخ می‌دهد، ندارند؟ گویی خودکامه‌گان، ارتباطشان را با واقعیت از دست می‌دهند و تلاش می‌کنند تا مردم را هم به همین نقطه برسانند.

این لحظه تاریخی را هرگز فراموش نمی‌کنم—زمانی که صدام حسین در عراق سقوط کرد بغداد به دست نیروهای آمریکایی افتاده بود، اما محمد سعید الصحاف، وزیر تبلیغات  حکومت، هنوز در فرودگاه ایستاده بود و ادعا می‌کرد که همه‌چیز تحت کنترل آن‌هاست، درحالی‌که در پس‌زمینه، به وضوح نیروهای  آمریکایی را می‌دیدید که به سرعت در حال پیشروی بودند. دیکتاتورها اغلب در واقعیت خودساخته‌شان گرفتار می‌شوند—تا لحظه‌ای که ناگهان، همه چیز فرو می‌پاشد. صدام را در دادگاه به خاطر دارید که چطور به قاضی دستور میداد؟

نویسنده و روزنامه‌نگار نوید کرمانی در سخنرانی خود به مناسبت دریافت جایزه‌ی توماس مان ۲۰۲۴ گفت که اسلام‌گرایی، پس از فاشیسم و کمونیسم، سومین پروژه‌ی مدرنیته است که قصد داشت بهشت را بر روی زمین بنا کند—اما همانند دو پروژه‌ی قبلی، در نهایت انسان‌ها را به جهنم کشاند. نظر شما در این مورد چیست؟

به گمان من اشاره‌ی نوید کرمانی به تعارض سنت و مدرنیته در جامعه‌ی ایران پیش از انقلاب بود. دورانی که ضربآهنگ توسعه‌ی اقتصادی، فرهنگی وسیاسی در هماهنگی نبود . مظاهر تجدد، گروه‌های سنتی که در افکار مذهبی مردم نفوذ داشتند  را به وحشت انداخت و در نهایت  ایده‌ای  که اسلام سیاسی را  برای دستیابی  به  یک عدالت انتزاعی تبلیغ میکرد موفق شد قدرت را مصادره کند تا در نهایت  طی نزدیک به پنج دهه لیستی از جنایت‌های جورواجور علیه بشریت را در کارنامه‌ی خود ثبت کند.

در مصاحبه‌ای با دویچه وله شما توضیح دادید که چطور روزی در خیابان، مأموری را شناختید که مدتی قبل شما را بازجویی کرده بود. او مشغول خرید بود. همان لحظه، نظریه‌ی «ابتذال شر»  هانا آرنت به ذهن شما آمد. فیلسوف و نظریه‌پردازی که با تحلیل محاکمه‌ی آدولف آیشمان، نگاهی عمیق به ماهیت قدرت و مسئولیت فردی در نظام‌های توتالیتر داشت.این مواجهه الهام‌بخش ساخت فیلم شیطان وجود ندارد شد. فیلمی که در آن زندگی خصوصی و روزمره‌ی یک جلاد به تصویر کشیده می‌شود.

پرسش من اینه  که چطور می‌توان از پسِ این شکل از شر برآمد؟

راستش را بخواهید، نمی‌دانم. به نظرم آگاهی مهم‌ترین چیزی است که به آن نیاز داریم، اما به‌سادگی به دست نمی‌آید. نمی‌دانم چطور می‌توان آن را برای همه‌ی مردم دنیا فراهم کرد، اما می‌توانم به سهم خودم تلاش کنم .از فرهنگی که از آن آمده‌ام، از آنچه می‌بینم و تجربه می‌کنم، می‌توانم سؤال را مطرح کنم، حتی اگر همیشه پاسخی برای آن نداشته باشم.

Wir benötigen Ihre Zustimmung um den Inhalt von YouTube laden zu können.

Mit dem Klick auf das Video werden durch den mit uns gemeinsam Verantwortlichen Youtube [Google Ireland Limited, Irland] das Video abgespielt, auf Ihrem Endgerät Skripte geladen, Cookies gespeichert und personenbezogene Daten erfasst. Damit kann Google Aktivitäten im Internet verfolgen und Werbung zielgruppengerecht ausspielen. Es erfolgt eine Datenübermittlung in die USA, diese verfügt über keinen EU-konformen Datenschutz. Weitere Informationen finden Sie hier.

Jmx0O2RpdiBjbGFzcz0mcXVvdDt5b3V0dWJlLWVtYmVkJnF1b3Q7IGRhdGEtdmlkZW9faWQ9JnF1b3Q7cWFLU3hoUlk0ZG8mcXVvdDsmZ3Q7Jmx0O2lmcmFtZSB0aXRsZT0mcXVvdDvYqtuM2LLYsSDZgduM2YTZhSDYs9uM2YbZhdin24zbjCDYr9in2YbZhyDYp9mG2KzbjNixINmF2LnYp9io2K8g2YHbjNmE2YXbjCDYp9iyINmF2K3ZhdivINix2LPZiNmEINin2YEgLyBUaGUgU2VlZCBvZiB0aGUgc2FjcmVkIEZpZyAj2YXYrdmF2K9f2LHYs9mI2YRf2KfZgSZxdW90OyB3aWR0aD0mcXVvdDs2OTYmcXVvdDsgaGVpZ2h0PSZxdW90OzM5MiZxdW90OyBzcmM9JnF1b3Q7aHR0cHM6Ly93d3cueW91dHViZS5jb20vZW1iZWQvcWFLU3hoUlk0ZG8/ZmVhdHVyZT1vZW1iZWQmYW1wO2VuYWJsZWpzYXBpPTEmcXVvdDsgZnJhbWVib3JkZXI9JnF1b3Q7MCZxdW90OyBhbGxvdz0mcXVvdDthY2NlbGVyb21ldGVyOyBhdXRvcGxheTsgY2xpcGJvYXJkLXdyaXRlOyBlbmNyeXB0ZWQtbWVkaWE7IGd5cm9zY29wZTsgcGljdHVyZS1pbi1waWN0dXJlOyB3ZWItc2hhcmUmcXVvdDsgcmVmZXJyZXJwb2xpY3k9JnF1b3Q7c3RyaWN0LW9yaWdpbi13aGVuLWNyb3NzLW9yaWdpbiZxdW90OyBhbGxvd2Z1bGxzY3JlZW4mZ3Q7Jmx0Oy9pZnJhbWUmZ3Q7Jmx0Oy9kaXYmZ3Q7

امروز شاهد افزایش گرایش‌های پوپولیستی و راست افراطی در آلمان و دیگر دموکراسی‌ها هستیم. این تحولات را چطور ارزیابی می‌کنید؟

فکر می‌کنم  کار توسعه‌ی دموکراسی هیچ‌وقت به پایان نمی‌رسد. همیشه تهدیداتی وجود دارد.همین که در دنیا این امکان فراهم است که افکار مختلف در سپهر سیاسی شنیده شوند، اتفاق مهمی است. این همان انتخاب‌های جمعی است و اگر ملتی تصمیم بگیرد چیزی را به‌طور جمعی تجربه کند، هیچ‌کس نمی‌تواند مانع آن شود.  ممکن است این مسیر پرهزینه باشد، ممکن است صدمات زیادی به همراه داشته باشد، اما تاریخ نشان داده که نه می‌توان هیجان توده‌ها را مهار کرد و نه می‌توان اراده‌ی آن‌ها را محدود ساخت. بنابراین، تعجبی ندارد که امروز شاهد چنین پدیده‌ای هستیم. چند سال دیگر، شاید پدیده‌های دیگری ظهور کنند. اما چیزی که با اطمینان می‌توانم بگویم این است که کار توسعه‌ی دموکراسی هرگز تمام نمی‌شود. این یک فرآیند مداوم است—و دموکراسی، همیشه نیازمند محافظت دائمی است.

تصور روشنی از ادامه‌ی مسیر حرفه‌ای‌تان دارید؟

پاسخ به این سوال  آسان نیست، در حال حاضر چند پروژه در دست دارم که باید بین آن‌ها انتخاب کنم. این‌ها پروژه‌هایی نیستند که تازه شکل گرفته باشند. برخی از آن‌ها از سال‌ها پیش باقی مانده‌اند. یکی از سال ۲۱۰۲، یکی از ۶۱۰۲، و یکی دیگر از ۱۲۰۲. همه‌شان به موضوعات اجتماعی و تاریخ ایران مربوط می‌شوند. به این دلیل که من به گذشته‌، به فرهنگی که از طریق آن جهان را شناخته‌ام وابسته‌ام. همانطور که زبان فارسی راهی است که درک من از هستی را شکل میدهد. من همچنان راه‌هایی را جستجو میکنم که داستان‌های ایرانی مخاطب‌های جهانی بیابند.

مشتاق شنیدن پاسخ شما هستم! چه پیامی برای هنرمندان جوانی دارید که در جوامع سرکوبگر برای آزادی و عدالت مبارزه می‌کنند؟

به خودشان وفادار بمانند. فکر می‌کنم این مهم‌ترین چیز است.

و اگر بخواهید به نسخه‌ی جوان‌تر خودتان چیزی بگویید، چه خواهد بود؟

دستانِ بسته‌ام آزاد نبود تا هر چشم‌انداز را به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدرِ کامل و هر پَگاهِ دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسانِ دیگر را

 آقای رسول‌اف عزیز، بسیار از این گفت‌وگو سپاسگزارم.



Unterstützen Sie kulturkanal.sh
– für eine lebendige Kulturszene

Vielen Dank, dass Sie kulturkanal.sh nutzen. Unser Online-Feuilleton für Schleswig-Holstein bringt Ihnen spannende Inhalte und aktuelle Berichte über das vielfältige kulturelle Leben in unserer Region.

Um weiterhin unabhängige und hochwertige Inhalte anbieten zu können, brauchen wir Ihre Unterstützung.

Mit einer freiwilligen Zahlung helfen Sie uns, durch unsere Berichterstattung die Kultur vor Ort zu fördern.

Jeder Beitrag zählt – machen Sie mit und stärken Sie die regionale Kultur!

Themen

Teilen

Das könnte Sie auch interessieren

Meistgelesen

Neueste Artikel

Datenschutz
Kulturkanal.sh GbR, Inhaber: Birthe Dierks, Esther Geißlinger, Pauline Reinhardt, Bernhard Martin Schweiger, Gerd-Richard Warda, Kristof Michael Warda (Firmensitz: Deutschland), würde gerne mit externen Diensten personenbezogene Daten verarbeiten. Dies ist für die Nutzung der Website nicht notwendig, ermöglicht aber eine noch engere Interaktion mit Ihnen. Falls gewünscht, treffen Sie bitte eine Auswahl:
Datenschutz
Kulturkanal.sh GbR, Inhaber: Birthe Dierks, Esther Geißlinger, Pauline Reinhardt, Bernhard Martin Schweiger, Gerd-Richard Warda, Kristof Michael Warda (Firmensitz: Deutschland), würde gerne mit externen Diensten personenbezogene Daten verarbeiten. Dies ist für die Nutzung der Website nicht notwendig, ermöglicht aber eine noch engere Interaktion mit Ihnen. Falls gewünscht, treffen Sie bitte eine Auswahl: